از یه دیوونه به رفقاش

ساخت وبلاگ
سلام گرم به دوستای گلم ، دوستایی که خاطرات شیرینی رو باهاشون گذروندم ، دوستایی که تو خوشی ها و غم ها کنار بودن.....تو تنهایی پیشم بودن ؛ بهم روحیه و امیدواری میدادن...دوستایی که میپرستمشون...از اون اول که لیدا بود و بعدش شیرین جان و بعدش ماه و خانوم گل غیره.........آهاان راستی مینای دیوونه رو یادم رفت.

دیروز پست نامه ای که مشخص میکرد کجا افتادم رو برام آورد.........اخه 19 همین ماه قراره برم سربازی و تا دیروز هنو مشخص نشده بود که کجا می افتم....و دیروز مامور پست نامه رو آورد ........افتادم نیرو هوایی ارتش درمنطقه هوایی اصفهان...........از دو سه نفر که پرسیدم گفتن جای خیلی خوبیه....غذاش هم مناسب...اصن غذاش خوب نبود نمیرفتم ..یه همچین آدمی ام من .

فعلا که تنها مسئله ی مهم برا من غذا بود که اونم گفتن خوبه........

دوستتون دارم یه عالمهههههههههههههههه .............خیلی خیلی خیلی دلم براتون تنگ شده.......

دلم برا حرف زدن باهاتون تنگ شده.....اگر نیاید باهام بحرفید ،اونوقت برم غصه میخوریدااااا...

لیدا، شیرین جان ، ماه جان (که دلم برا نوشته هات خیلی تنگ شده، برا وبلاگ بامزت) ،مینا جان ، اگر صدای این سرباز وطن رو میشنوید بدونید یه نفر هست ک خیلی خیلی خیلی دوستتون داره و امیدوار دوباره باهاتون بحرف.....

من از این پشتیبانی ها میذارم تو وبلاگم که خواستید حرف بزنید بیاید اونجا عزیزای دلم........این چند روز اخر سعی میکنم بیشتر بیام وبلاگ........

خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دوستتون دارم.......................................

خزعبلات عمو ممد :)...
ما را در سایت خزعبلات عمو ممد :) دنبال می کنید

برچسب : از یه دیوونه میپرسن, نویسنده : cmordabesargarmi8 بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 18 آذر 1395 ساعت: 20:46